معنی طلای قلابی

حل جدول

طلای قلابی

بدلی


خواستگاری قلابی

فیلمی با بازی مهران غفوریان


بردیای قلابی

گیومات


طلای هندی

هیر


طلای انگلیسی

گلد


طلای سپید

پلاتین, پلاتینشک, کهله


طلای سفید

پلاتین

فرهنگ فارسی هوشیار

قلابی

در تازی نیامده فارسی گویان آن را از قلاب تازی برگرفته و ساخته اند نبهره ناسره، دغا خاتوله ‎ تقلبی: این اسکناس قلابی است: پس یقین آن سگ بی دین عملش قلابی است ایها الناس بگیرید که این هم بابی است، حقه باز مکار، (اسم) پول قلب. یا سکه قلابی. سکه تقلبی. توضیح صحیح کلمه قلابی منسوب به قلاب است ولی درتداول بضم اول استعمال شود. مصنوعی، ساختگی


عظم قلابی

استخوان چنگکی

لغت نامه دهخدا

قلابی

قلابی. [ق ُل ْ لا] (ص) مصنوع. مُزَوَّر. قلب. ساختگی.بدل. عملی. || پول قلب. (ناظم الاطباء). ناسره. || مردم دغاباز. (ناظم الاطباء). مجازاً هر مکار و دغل را گویند. (آنندراج):
مژه بر هم بهشت را دیدم
دور ازین زاهدان قلابی.
طالب آملی (از آنندراج).
|| کسی که سکه ٔ ناروا زند. (آنندراج):
به دست بوالهوس داغی که می بینی ز عشق او
زری باشد که قلابی به نام شاه میسازد.
شفیع اثر (از آنندراج).


طلای دوبتی

طلای دوبتی. [طِ / طَ ی ِ دُ ب ُ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) اشرفی که هر دو رو صورت داشته باشد. محمد رفیع واعظ قزوینی راست:
قبله ٔ طاعت این قوم طلای دوبتی است
طاق درهای خسان نائب محراب بود.
(از آنندراج).


طلای کشته

طلای کشته. [طِ / طَ ی ِ ک ُ ت َ / ت ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) از عالم سیماب کشته. علی رضای تجلی راست:
بی توبر من ماهتاب امشب شب دیگر شده ست
نور شمعم چون طلای کشته خاکستر شده ست.
(از آنندراج).

مترادف و متضاد زبان فارسی

قلابی

بدل، بدلی، تقلبی، جعلی، ساختگی، قلب، مصنوعی، مصنوع، شهروا،
(متضاد) اصلی

فرهنگ معین

قلابی

تقلبی، مکار، حقه باز. [خوانش: (قُ لّ) (ص نسب.)]

فرهنگ عمید

قلابی

تقلبی، ساختگی، بدل، ناسره،

معادل ابجد

طلای قلابی

193

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری